کوی دل
اینقدر با اشک و ناله حلقه ها بر دل زنم
آنچنان با سوز و زاری سر به کوی دل زنم
آنقدر با رو سیاهی اشک دل جاری کنم
با صدای یا عَلیا! زخم دل ساری کنم
آنقدر می کوبم این در تا که حلقه وا رود
با صدای ضجه هایم قفل در یک جا رود
می زنم با اشک دیده بر دل سوزان تو
می زنم با بغض و گریه بر نگاه و جان تو
آنقدر با رو سیاهی اشک خونین آورم
با صدای یا حسینا! حاجت دل آورم
آنقدر یا رب بگویم تا که درها وا شود
در کنارش می نشینم تا شفا پیدا شود
آنقدر عطارِ مضطر استغاثه آورد
تا غیاث مستغیثان، مضطران بالا برد
زمزمه های عطار تقدیم به حجاج بیت ا... الحرام و مدینه النبی(ص)
در آستانه سفر حج تمتع( آذر ماه 86)
چه خوش است ماه آذر که سفر مدینه باشد
گهی در بقیع و گاهی به کنار کعبه باشد
تب و تاب توبه کاری به ستون توبه باشد
به نگاه اشکباری به طواف کعبه باشد
چو سرشک رو سیاهی به میان روضه باشد
به میان بیت و منبر همه اشک و ندبه باشد
چه کند پریش و بی تاب اگرش صفا نباشد
همه عمر رفت و سعیش جهتش صفا نباشد
زمزمه در مسجد النبی
به روضه آمدم گفتی بهشت است
دوای بی نظیر سر نوشت است
وداعی کرده ام با بی قرینه
بهشت است اسم او باشد مدینه
شب جمعه کنار کعبه غوغاست
طواف و سعی ها با ناله برپاست
چه می پرسی ز حالم عشق اینجاست
طواف تائبان دریای طاهاست
چه خوش است صبح پاکی به کنار کعبه بودن
به جوار رکن و گاهی به مقام و قبله بودن
تب و تاب روسیاهی به کنار کعبه بودن
به نگاه اشک باری سخن از گنه نمودن
که دلش رود به منزل ز کنار کعبه یا رب
شب و نیمه شب گذشته همه نور یار باشد
چه وداع یار سخت است نظری نما نگارم
ز سحر سرشک جاریست نظری به حال ذارم
یا رُقیّه!، جان بابا، مضطران در می زنند!
در شب هجر علی در سینه آتش می زنند!
گو به عموجان اباالفضل تشنگان پر می زنند!
در فراق مُونِس زهراء دل به آتش می زنند
گو شبِ قدر آمدند آتش به محفل می زنند
بی انیسان، رو سیاهان، حلقه بر در می زنند
گو به زهراء، شرمساران دست بر سر می زنند
با صدایِ یا عَلیاه! ضجّه ها سر می دهند
گو بِه جَدَّت، یا محمد مضطران در می زنند
با صدای یا حُسیناه! قلب آتش می زنند!